۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

سکانس های من وختی معلم بودم




سر کلاس یکی می شوم مثل آنها...فقط نگاه من کلی تر و جامع نگرتر است!جای درس دادن بازی می کنم تا حوصله ی هیچ کداممان سر نرود...جالب است که با تمام این اوصاف حیاطشان حتی به من هم اولویت دارد!گویی در حیاط،حیات مطهرشان را تقسیم می کنند...و در همان حیاط چه دیکتاتوری هایی که دیده نمی شود و مقابله با آنها کاری دشوار است و نیاز مبرم به جامعه شناسی دارد...نیاز به شناختن طلب هایی که برتری طلبها را مجبور به خودنمایی و زورگویی کرده  و از آنطرف مهرطلب هایی که از طلبشان آتش می زند دل هر آزاده ای که بعضا برای یک مهر کوچک چگونه دست بوس کم خردانی به نام انسان های گاو نما می شوند...جالب نارسیست هایی هستند که در همین اوضاع قر و قاطی هیچ کس را نمی بینند الا خودشان و احساساتشان را،که اگر به اصل موضوع توجه کنی خود بینی اشان باعث می شود از خودشان هم غافل شوند!!!آه که حیاط چقدر به جامعه شباهت دارد...مدرسه برای آنها مکان یادگیری مفاهیم زندگانی است و برای من لمس دوباره چگونه این شدن!!!جامعه چگونه حرف(دروغ) سیاستمداران را گوش می دهد(باور می کند)؟
...به دنیای زیبای کودکانمان بیا...خواهی دید چقدر مردم بازخوردشان با رفتار تو هماهنگ است...
وقتی قولی می دهی برای آینده به وضوح در آینده خواهی دید که چگونه اکثریت مطیع تو و فرموشکار شده اند و چگونه اقلیت که دوست تو بوده اند،دوستانشان را یادآوری می کنند که قول چه بود...و جالب تر چگونگی برخورد تو با جامعه است...می توانی با زور ساکت کنی،چون قدرت و عظمت دست توست و فقط و فقط با یک اخم عوام همه فرامینت را ارج می نهند اما خواص در حین سکوتشان دوستی اشان با تو را بهم خواهند زد!
چاره ای جز سکوت نیست اما دلیلی هم برای دلچسبی کلاس و بازی های گمراه کننده  نیست!
و می توانی خرشان کنی... ... ... (جواب می دهد اما سخیفانه و دردناک است و مهرطلبی را بی حد گسترده می کند)
و می توانی راستش را بگویی که فراموش کرده ای و در پی جبران،دوستانه از اعتبارت مایه خواهی گذاشت...
و اما...در همه حالات تقصیر از گردن تو که قولت را فراموش کرده ای ساقط نیست!!!
اینها همه سکانس هایی از جوامع بشری هستند که هرروزه بازتابشان را در اخبار دنبال می کنیم...!
مشکلات ما مشکلات روانشناسی و فهم و شعوری است!خلاصت کنم مشکلاتمان نفهمی و بی شعوری است!



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر