کی گفته مملکت مال ماهاست؟ کی گفته مملکت مال اوناس؟ چی شد که حس مالکیت به خزر تا خلیج فارس کردیم؟ این دنیا، روز اولش هیچ جاش مال هیشکی نبود، آدما اومدن یه چیزی از خودشون در اوردن به اسم قانون، باهاش شروع کردن به زور گفتن، الآن دیگه کلن نمیشه بدون قانون زندگی کرد، ازین قانون توتالیتر تر هم هست؟ بعد حالا شماها فک میکنین چون تو چارچوبی به اسم ایران زندگی میکنین الزامن سهم و حقی از نفت و گازش دارین؟ کیاین مگه شماها؟ خط کشیای هم اگه شده، مرزی هم اگه هست، واسه اینه که 500 نفر آم قدرتمند دنیا بتونن مابقی رو سر و سامون و نظم بدن، حالا یه عدهشون بهتر اینکار رو میکنن، یه عدهشون بدتر، شما فک کن خامنهای که مسئول این چارچوب به اصطلاح ایران هست بد مدیریت کرده اصن، کرده که کرده، من و تو کیایم؟ ما تو سوئد و آمریکا هم زندگی میکردیم نباید یه قرون از دولت پول میگرفتیم، دولت که نباید به آدما پول بده، دولت وظیفهش سر و سامون دادنه، نظم دادنه، پول خودشو ما باید بهش بدیم با عوارض و مالیات، شما دلت میخاد پول در بیاری؟ کار کن، جون بکن، کون بده پول در بیار، نمیتونی؟ مشکل خودته، مشکل دولت که نیست... والا بخدا! احیانن به کسی برخورد؟ نیاز هست بگم به تخم عباس آقا راننده سرویس دوران دبستانم؟ نیازه؟
۱۳۹۳ اردیبهشت ۴, پنجشنبه
۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه
خنجر زدم خوب نشد
1. چند ماهی بود دلم نگرفته بود، نمیدونم، شاید چون بعد از چندماه تنها هستم اینطور شدم، یعنی صبح که پا میشی مامانت بهت غر میزنه باعث میشه یادت بیوفته دردسر بزرگتری از دل گرفتگی داری که اسمش خونوادهس، من برخلاف اکثریت فکر میکنم دلگرفتگی چیز خوبیه، چون دلگرفتگی یه چیزیه مث سرماخوردگی، اگه آدم یکی دوسال سرما نخوره، احتمال سرطان گرفتنش بیشتر میشه، دلگرفتگی هم پادزهر تولید میکنه و ضمنن مثل هر کنتراست دیگهای به خوشحالی و خوشگذرونی معنی میده، پس چیز خوبیه، میبینین گُلایِ تویِ خونه پایِ دستگاههایِ الکترونیکی نشستهیِ خوردهبورژوا چقد راحت دیدگاه آدم نسبت به مسائل تغییر پیدا میکنه؟ البته هیچکس حاضر نیست تغییر دیدگاهش رو بیان کنه، منم ازتون انتظاری ندارم.
2. دیشب رفتم سراغ وبلاگ حسین نوروزی و بانو، خیلی از وبلاگا و آدما رو کامل نمیخونم که بتونم همیشه بخونمشون که یه وقت تموم نشن، حسین و آهنگ پشت زمینهش چندماهیه رفته، از همونجا دلم گرفت، همونجا که دیدم نامه جعفری بعد از خبر مرگش رسیده، نامرد حتی توضیحات وبلاگ رو هم برداشته، حسین که ازین اخلاقا نداشت آخه؛ خلاصه که گاوخونی مرده از بس که جان ندارد.
3. سه نمیاد، سه ربع هست نشستم تایپ میکنم، سیگار روشن میکنم، سیگار خاموش میشه، پاک میکنم و باز هم سه نمیاد، آخه سه ربطی به دلگرفتگی نداره، سه تلفنی بود که بهم شد و تا اومدم بگم چقد دلم برات تنگ بود، چقد کار خوبی کردی زنگ زدی، گفت "امیر؛ دوستم میخاد بره انگلیس، چون یکی رو که دوس داره رفته انگلیس" و بعد از چند دقیقهای حلاجی ماجرا متوجه شدیم فوق لیسناس ادبیات عرب دانشگاههای سراسری کشور اسکاتلند و انگلیس را یکی شمرده است، سه اینها هستن که هی پیگیر فوتبال هستند و من درکشان نمیکنم، سه من هستم و فکر بیگبنگ، سه طرح تجاری "از هیچی شرکت تجاری چند ملیتی ساختن" هست، سه من و شیکمم و کون گشاد و باشگاهی که روزهای تعطیل زودتر میبندد.
2. دیشب رفتم سراغ وبلاگ حسین نوروزی و بانو، خیلی از وبلاگا و آدما رو کامل نمیخونم که بتونم همیشه بخونمشون که یه وقت تموم نشن، حسین و آهنگ پشت زمینهش چندماهیه رفته، از همونجا دلم گرفت، همونجا که دیدم نامه جعفری بعد از خبر مرگش رسیده، نامرد حتی توضیحات وبلاگ رو هم برداشته، حسین که ازین اخلاقا نداشت آخه؛ خلاصه که گاوخونی مرده از بس که جان ندارد.
3. سه نمیاد، سه ربع هست نشستم تایپ میکنم، سیگار روشن میکنم، سیگار خاموش میشه، پاک میکنم و باز هم سه نمیاد، آخه سه ربطی به دلگرفتگی نداره، سه تلفنی بود که بهم شد و تا اومدم بگم چقد دلم برات تنگ بود، چقد کار خوبی کردی زنگ زدی، گفت "امیر؛ دوستم میخاد بره انگلیس، چون یکی رو که دوس داره رفته انگلیس" و بعد از چند دقیقهای حلاجی ماجرا متوجه شدیم فوق لیسناس ادبیات عرب دانشگاههای سراسری کشور اسکاتلند و انگلیس را یکی شمرده است، سه اینها هستن که هی پیگیر فوتبال هستند و من درکشان نمیکنم، سه من هستم و فکر بیگبنگ، سه طرح تجاری "از هیچی شرکت تجاری چند ملیتی ساختن" هست، سه من و شیکمم و کون گشاد و باشگاهی که روزهای تعطیل زودتر میبندد.
۱۳۹۳ فروردین ۳۰, شنبه
عدالت؛ اصل پنجم اصول دین
یکی از سختترین باورها، باور به برابری هست، باور به برابری من با دیگران، باور به برتر نبودن من از بقیه، باور به اینکه کسی که مسلمان نیست از منِ مسلمان نوعی پایینتر نیست، باور به اینکه کسی که به "تکامل(فرگشت)" اعتقاد داره فهم و شعورش بیشتر از کسی که به این مسائل اعتقاد نداره نیست، باور به اینکه اگر برای منِ نوعی اثبات شده هست که خدا وجود نداره، برای فرد دیگه حتمن ممکن هست که اثبات شده باشه خدا وجود داره، باور به این مسئله اصلن آسون نیست، ما همه "خود برتر بین" هستیم، دیفالت همه آدمهایی که تا به این لحظه در عمرم دیدم همین بوده مگر اینکه به اون درجه از پختگی و شعور رسیده باشن که باید برابر ببینن و قبول کنن غیر از تفکرات خودشون تفکرات دیگری هم هست که وجود داره و درست هستند، آدمی وقتی به وجود یا عدم وجود خدا میرسه، ناخودآگاه احساس دانایی میکنه، یه علت روانی این مسئله عدم قبول استباه توسط "خود برتر بین" درون ما هست، یعنی ما حاضر نمیشیم قبول کنیم باور ما اشتباه هست، برای همین حاضر نمیشیم قبول کنیم که باور دیگری با باور ما همخونی نداره، هماندازه من فهم و شعور و منطق داره.
۱۳۹۳ فروردین ۲۹, جمعه
تو سرپایینی بده دو استارت بزن
چرخ ماشین یه چیزی داره که بهش میگن بالانس، ماشینی که بالانس نباشه مصرف سوختش زیاد میشه و خطرناکه، تو سرعت بالا امکان چپ کردنش هست، تعادله دیگه، خودم آدم هم یه پاش بلندتر از اون یکی پاش باشه نمیتونه سریع راه بره!
از قضا چرخ رابطه هم همین رو داره، رابطه هم بالانس نباشه میلنگه، کیفیتش میاد پایین، اونی که بیشتر مایه گذاشته مجبور میشه بیشتر بنزین بزنه به رابطه، اون یکی هم گشادتر میشه و فک میکنه همیشه همینه، اما زهی خیال باطل، بالاخره ماشین هم چپ میکنه، چه برسه به رابطه، چه برسه به آدمیزاد...
من کلی فک کردم به چنتا اِلِمان برای بالانس رابطه رسیدم،به نظرم اومد نیازهای رابطه چرخهای رابطه هستن، و تعادل نداشتن این چرخها باهم و یا هماندازه نبودنشون از طرف طرفین بالانس رو خراب میکنه، احساس میکنم نیازهای رابطه از حواس آدمیزاد برمیاد، مثلن ما حس لامسه داریم، نیاز به لمس همدیگه هم داریم، یا حس چشایی داریم، فرنچ کیس هم داریم(و قص علی هذا)، حس شنوایی داریم، نیاز به حرفای عاشقانه و "دوستت دارم" هم داریم، حس بینایی داریم، نیاز به دیدن هم داریم، پرواضحه این احساسات رو به همه دنیا داریم، اما خب یکی که خاص شد بالانس اینها هم خاص میشه، مثلن هیچ پسری نیست که دیدن بدن تیلر سوییفت رو به دیدن بدن عشقش ترجیه بده، چون تیلر سوویفت خاص نیست براش، اما دوسدخترش خاصه، نیازهمون نیاز به دیدن هست، اما خاصش؛ این یعنی خاص شدنِ نیاز.
یه مشکل اساسی تو جامعه ما فک کنم همین بالانس نبودن رابطههاس، همیشه یه طرف بیشتر سوخترسانی میکنه، یه طرف کمتر
اشتراک در:
پستها (Atom)