۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

صبح همگی رنگ و وارنگی، مال من اسهالی فسفری

وقتی تصمیم میگیرم باهات زندگی کنم، وقتی میخای درس بخونی، میگم خب میای پیش خودم میخونی، منم کار میکنم یکم پول جمع میکنیم، وقتی فعل هام از اول شخص مفرد به جمع با تو تبدیل میشه، وقتی راه رو که اشتباه میرم خیالم تخته تو کنارم نشستی و بهم خوش میگذره،حوصله‌م سر نمیره، حالا اصن انقدر بریم تا برسیم اونور کهکشونا، وقتی هستی، وقتی ازت خواستگاری میکنم، وقتی قبول میکنی، وقتی میخام برات بمیرم،وقتی تورو میخام، وقتی هیشکی به چشمم نمیاد، وقتی دیگه فقط تورو میخام...
وقتی همه اینا نباید تو خواب می بود! 

۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

اولیا و اولاد مریض و مربیانی که نیستند


یکی از شاگردای سابقم نامزد کرده، دانشجوی شریف هست، همه بهش تبریک گفتن، اما من دلم نیومد، هم خودش، هم دوس دخترش رو میشناسم، البته من که حکم معلمی برای اینا هیچ وقت نداشتم، میرفتم مدرسشون، سوم و پیشی ها رو مشاوره میدادم، مثلن قرار بود فقط مشاور درسی باشم، اما خب همشون میومدن راجع به دوس دختراشونم هم باهام حرف میزدن، بعد از مدرسه هم این پسره اومد خیریه، دوس دخترش خیریه اکتیو شد، اینم اومد به خاطر اون اکتیو شد، طبق معمول منم که همه جا حضور داشتم، حالا کل قضیه چیه؟ کل قضیه اینه که ازدواج چیز خوبیه، اما من مطمئنم تو سی سالگی این دو تا جوون 20 ساله به ذهنشون خطور میکنه که چرا جوونی نکردن؟ چرا اون موقع که تو خیریه همه هم سن هاشون و حتا ماها دختر بازی میکردیم این دو تا چسبیدن بهم و ...
البته خیلی خوبه رابطه فابریک، اما اگر جامعه ما فضا و فرهنگ صحیحی داشت، این دوتا بعد از 3 سال دوستی ازدواج نمیکردن، من خودم ازدواج تو سن اینا از بیخِ بیخِ بیخِ گوشم رد شده، حتا عقد هم کردم با طرف، اما خداروشکر اون زد زیر همه چی و من بعدش تازه فهمیدم زندگی این نیست که مجبور باشیم فقط تا آخر عمر با یه نفر باشیم، این فرهنگ غلط جامعه ما هست که به جوون حکم میکنه اگر عاشق شدی عشق همون یه دونه هست.
جامعه، خونواده، فرهنگ و زندگی ما مریضه، خیلی مریضه، نسل پدر مادر های ما با افکار زشت کپک زدشون، بچه هاشون رو به فنا دادن، همین چند وقت پیش که مامانم پرسید چرا سیگاری شدی، شوخی شوخی حرف کشید به همون دختری که در 20 سالگی میخاستم باهاش ازدواج کنم وبعد کلن که بحث عوض شد به مامانم گفتم اون موقع باید به من میگفتین دلیلی نداره تا آخر عمر با یه نفر باشم، من این رو نمیدونستم و فکر میکردم باید همه بدی ها و خوبی هاش رو تحمل کنم و واقعن اذیت شدم، مامانم هم قبول کرد...
خلاصه آره رفقا، مخصوصن رفقای 18 الی 23 ساله، نیازی به ازدواج نیست، باهم باشین، شاد باشین، خوش باشین تا بعد از 25، اگه باز هم هم رو خاستین، بعد دست به همچین خودزنی هایی بزنین!
اگه ایران بودم، چند ماه پیش این دوتا میومدن پیشم که باهام راجع به مشکلاتشون حرف بزنن، مطمئنن خیلی کمکشون میکردم که ازدواج نکنن اما باهم بمونن، این هم از تقصیرات شخصی منه شاید...