۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

یه بار هم اونا که اول اسمشون قاف هست رو باید بزارن سر لیست جای اونا که اول اسمشون الف هست

قاف
یه سیگار دانهیل افتاده تو تراس خونه‌م، یه جوری که خاکسترش هم دورش ریخته، من که دانهیل نمیکشم، دوستام هم نمیکشن، بنابراین دوتا فرضیه موجوده: یکی اینکه یکی تو طبقات بالا کشیده، پرت کرده پایین تو راه باد زده انداختش اینجا، دوم اینکه من که میرم بیرون یکی میاد سیگار میکشه میره، نظر خودم به فرضیه اول نزدیک تره چون فرضیه دوم موجب میشه ازین به بعد در رو قفل کنم بعد فک کنم خب این بنده خدا که نه لپ تاپ برده، نه تلویزیون، نه دوربین نه هیچی، پس دوباره در رو باز میذارم که مامن امنش رو از دس نده بعد دوباره فک میکنم شاید اومدن خونه‌م وسایل استراق سمع و اینا وصل کردن برای همین اول فقل میکنم، بعد میگم اونا که قفل براشون بی معنیه دوباره باز میکنم،  بعد فک میکنم شاید یه چیزی برده که من نفهمیدم برای همین قفلش میکنم. کلن میخام بگم ترجیه میدم فرضیه اول باشه که انقد فک نکنم، چون در عمل من از جام برای توالت هم حاضر نیستم پاشم چه برسه به فقل کردن و نکردن...

ر
آهای اینایی که کس خار روشنفکری و فکر باز هستین و میدونستین که هاشمی رد صلاحیت میشد و به هیچ وجه تو انتخابات و این "دلقک بازیا" شرکت نمیکردین و ابنا، آهای بامزه هایی که احساس خیلی بامزه تری دارین تو نوت هاتون، آهای کسکشا، داناهای کل، فقد شماها فهمیده این؟! فقد شماها سرتون از تو کیون سیاست در میاد؟ فقد شماها کس خار بامزگی این؟! 
حکومت که تکلیفش مشخصه و دستمون ازشون کوتاه، اما آخ که اگه من شماها رو ببینم همه دق و دلی حکومت رو سرتون خالی 
میکنم! عنا


ف
خیلی وقته بیدارم، انقد که صبح شده، باید خابید، اما امان از کیر بدخابی که بدجور در زندگی ماست





دال
دوستم عادت داره بیرون که میره با خودش فندک نمیبره جاش از بقیه فندک میگیره، خونه ملت هم که میره آخرش یه فندک به عنوان اینکه یه فندک اورده بر میداره میبره، دیشب دم در ازش شهادت گرفتم فندک نداره که موقع رفتن فندکم رو نبره بعد راش دادم، الان هم رفته تو اتاق خابیده، با این اوصاف خودش معتقده اصن ازین اخلاقا نداره و این اخلاقاش هم ربطی به #اصفهانیبودنش نداره


ج
مامانم به این حد از خودکفایی رسیده که وایبر و لاینش رو خودش دانلود و وصل میکنه، الان تو وایبر مسج زده "به همین یه درد میخوردی که اینکارا رو برام بکنی که اونم دیگه خودم میکنم، خاک تو سرت" 



نون
دلار 3550، یورو 4590، پوند 5400، سکه(جدید) 1270000

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه

یه روز رو کراواتم غذا ریخت، مجبور شدم درش بیارم، یکی از همکارهای چینیم گفت رییس جمهورتون هم لباس بلد نیست بپوشه چه برسه به شماها، اونو بعدن خشک خشک کردم، اما از ارزشای رییس جمهورمون اصن کم نشده...


یک - برای استخدام مدیرعامل یک کارخونه دنبال کسی میگردن که آدم موفقی باشه،یکی از معیار های آدم موفق اینه که تونسته باشه زندگی راحتی برای خودش و خونواده‌ش ایجاد کرده باشه، عملن سکان هدایت یک کارخونه رو هیچ وقت دست متقاضی ای که ماشینش پراید هست نمیدن، حتا در یک خبر میخوندم که فیلان شرکت معظم در آمریکا مدیر بازاریابیش رو اخراج کرده چون ماشین شخصی ای که داشته ماشین شاسی بلند بوده، هیئت مدیره اون شرکت هم گفتن آدمی که نمیدونه ماشین شاسی بلند ماشین رسمی برای مدیریت همچین شرکتی محسوب نمیشه لازم نکرده اینجا کار کنه، خب راس میگن، مث این میمونه که رییس جمهور یک کشور کاپشن بپوشه بره سرکار! خب معنی نمیده، زشته... هرچیزی جا و استفاده خودش رو داره

دو - سایت قانون لیستی چاپ کرده از ماشین های کاندیداهای ریاست جمهوری، در میان 20 نفر از رجل سیاسی مملکت ایران فقط دو نفر هستن که اسم ماشین هاشون جزو اسامی ماشین های رسمی دنیا هست، یکی حسن روحانی با بی ام و 720، که اگر مدلی غیر از 720L باشه باز هم ماشین رجل سیاسی محسوب نمیشه در جامعه جهانی و دیگری هاشمی که  بنز 92‌ش رو خیلی دوس داره...

سه -  اولن آدمی که بعد از 5 دهه عمر هنوز نتونسته ماشین مناسبی برای خودش و خونواده‌ش فراهم کنه چجوری قراره وضع اقتصادی 80 میلیون آدم دیگه رو سر و سامون بده؟!
دومن آدمی که خودش توانایی خرید ماشین هایی که قراره بعد از ریاست جمهوری سوار بشه رو نداره از کجا معلوم که برای سوار شدن اون ماشین ها و خالی کردن عقده ها و حسرت هاش نخاد به همچین پستی برسه؟
سومن در جامعه ایران ماشین های پژو 405 و پژو پارس و سمند رو میشه ماشین های مردم جا افتاده و پا به سن گذاشته دونست، اما واقعن اینهایی که در این لیست ماشینشون پراید،تندر90 و نیسان قشقایی هست اینا واقعن چی میگن؟! یعنی فهم و شعور انقدر پایینه که تشخیصه لباس خودشون رو هم نمیتونن بدن؟! 


انتها - از دست حماقت ها و نفهمی ها و کمبود ها و حقیر بودن ها پناه میبرم به دیوار روبروم و سرم رو سه بار محکم میکوبم بهش، باشد که مقبول افتد!

برای اطلاعات تکمیلی: http://www.ghanoononline.ir/News/Item/71490/25/%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%BE%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D9%86%D8%B2.html

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۷, جمعه

انتخابات نگو بلا بگو، سنگ در خلا بگو


در بورس جهانی فنی داریم به اسم "لاک اند رول"، این فن زمانی کمک کننده هست که فردی با تحلیلی اشتباه دست به خرید یا فروشی اشتباه زده و موجب شده حسابش منفی بشه، به طور مثال در بازار "طلا-دلار" فروش(SELL) داشته  است و اما قیمت رو به بالا اومده و ایشون 100 دلار در ضرر هست، در این وضعیت فرد مورد نظر اگر برعکس تراکنش قبلیش تراکنش جدیدی بزنه، یعنی اگر سِل کرده بای کنه و اگه بای کرده سِل کنه موجب میشه ضرر 100 دلاریش قفل(لاک) بشه، یعنی قیمت چه بالا بره چه پایین بیاد به علت اینکه دو تراکنش مخالف هم داره قیمت ضررش ثابت میمونه. "رول" پیدا کردن مجدد جهت بازار و ایجاد تراکنش در اون راستا برای برگردوندن ضرر به صفر یا  حتا سود هستش که الآن نمیخام بگمش.

حالا این قصه حسن کرد شبستری رو گفتم که چی بگم؟ که بگم چرا باید به هاشمی رای داد، من احساس میکنم هاشمی دقیقن همین فن لاک کردن هست، یعنی در وهله اول ما جای قبول ضرر، ضررمون رو قفل میکنیم که از حد مشخصی بیشتر نشه، این قفل کردن ضرر کمک میکنه مغز آدم در مورد بازار بدون استرس فکر کنه، بدونه که دیگه تهدیدی در کار نیست و حالا وقت جبران هست...
هاشمی دقیقن قفل کردن ضرر حاکمیت هست به مدت چهار سال، و بازه چهار سال میتونه واقعن بازه مفیدی برای پیدا کردن راه های بعدی برای اتمام ضرر و رسیدن به سود باشه...

و من لاه توفیق و اینا

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۰, جمعه

دو روزه یه استکان تو آشپزخونه شیکسته، تیکه هاش انقد شبیه تیکه های اون استکانه دماونده که دلم نمیاد جارو‌ش کنم...

دفعه اول كه داماد دومي رو برديم دماوند من پام رفت رو يه استكان، استكانه هم شيكست و نصفش رفت تو كف پام و خون و خونريزي راه افتاد، دوتا داماد هم منو زدن زير بغلشون و بردن بيمارستان، قضيه ازين قراره كه هركي دفعه اول ميومد دماوند اجبارن بايد خيس ميشد تا به عبارتي آب بندي بشه، اين داماد دومي هم كه بو برده بود از قضيه هي خودشو لوس ميكرد ميرفت تو ويلا در رو قفل مبكرد، طي يه حركت جيمز باندي من از پنجره اومدم برم تو كه هلش بدم بيرون كه اولي خيسش كنه كه يه استكان رو خاله م گذاشته بود لب پنجره و اونطوري شد كه خاطره شد، اوليه وسطاي خونريزي من شيلنگ رو برداشت و دومي رو خيس كرد و خداروشكر به نتيجه دلخواه رسيديم...
حالا غرض چيه؟ غرض اينه كه دوميه بهم گف تو كه ازدواج كردي من آنچنان زنت رو خيس ميكنم كه تو خاطراتت بنويسي...
من به شوخي ميگفتم سر اين بلايايي كه همه ميخان سر عشق من بيارن من هيچ وقت ازدواج نميكنم، خب اون شوخيش بود اما واقعيت اينه كه دماوند فروش رفت، خونه پدري هم همينطور، ايضن اگر همين دلخوشياي كوچيك براي ازدواج هم بود ديگه نيس...

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

مانند یک سوزن نوک تیز در کف پایم حتا بدون وازلین

در قهقرای وضعیتی که دارم یواشکی ده لو خوشگله رو وسط بازی چهاربرگ در ورق های خودم قرار میدم، به دوستام میگم کواکبیان کسکش رنگ سبز و دولت اصلاحات رو شعار انتخاباتی کرده تا حواسشون پرت بشه از حرف قبلی که گفتم دوس دخترم شروع کرده به نوتای عاشقانه برای نامزدش زدن در حالی که داشتم دوتا گیشنیز رو زمین رو بدون هیچ کارتی بر میداشتم، و خب واقعیت این هست درسته که بازی رو من بردم سر تقلب هام، اما اوسگلیه دوستام باعث نشد از حسودیم نسبت به نوتای عاشقانه درجه یک آدمی برای آدم دیگر که دیگر آدم من نیست کم بشه، و امید رو باید اون روزی که مادرم بهم شیر میداد در من خشک میکرد که امروز اینطور منتظرش نشینم در نوت های آدم هایی که با من دوست معمولی هستند و جاش کاش میتوانستم واقعن از کواکبیان متنفر باشم تا در پس انتهایی دلم نگم شاید هم توانست مرد سبز در حصر مارا آزاد کند، و همین امید کیری ترین لحاظات تاریک شیطنت های مسخره من با دوستانم را مثل برق تبدیل به زهر مار میکند تا سر دردم را تقصیر دود سیگار بندازم...

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

مردی از جنس عقل و اعتدال

وسط مسابقه فوتبالی دوستانه بین عده ای از دانشجویان یک دانشکده بازیکنی بازیکن دیگر را دریبل میزند و بازیکن دریبل خورده هم با خطا بازیکن دریبل زده را نقش بر زمین میکند، هم تیمی های کسی که زمین خورده به طرفداری از او شروع به اعتزاض میکنند و هم تیمی های بازیکن خاطی هم به طرفداری از این یکی پررو بازی در میارن و میگن اصلن خطایی نشده، دعوا و کشمکش به حدی اوج پیدا میکند که تیم ها میخاهند برای همیشه دیگر باهم فوتبال بازی نکنند و برای همیشه اون گروه های دوستی را از بین ببرند، در این میان خود را دروازبان تیمی که حق با آنهاست فرض کنید، چه میکنید؟ اگر بر طبل پایان بازی بکوبید شما هم مثل باقی بازیکنان بچه بازی کرده اید، اما خب بعضی ها در این موارد کوتاه می آیند، سعی میکنند کاری کنند که نه سیخ بسوزد نه کباب، تیم مقابل میداند خاطی است اما به هر دلیلی شاخ بازی در میاورد، خب امکان جریمه کردنشان که نیست، اما میشود جای پایان دادن به بازی، بازی را ادامه داد، آن دروازبان اگر پخته و عاقل باشد سعی میکند تیم خود را به خویشتنداری و تیم حریف را دعوت به ادامه بازی کند، در ادامه بازی خدا بزرگ است، میشود حریف را برد، اما اگر بازی تمام شود دیگر فرصتی باقی نیست برای هیچ کاری...
من خاتمی را دوس دارم به علت نقش عاقلانه و پخته دروازبانیش، هر چقد هم که شماها بگویید خاتمی ترسو است و اگر همان 18 تیر سفت و محکم می ایستاد فیلان میشد و بهمان میشد من میگویم کار عاقلانه ای کرد، خاتمی دید که حریف نه تنها پررو هست، بلکه زور هم دارد، بلکه نامرد هم هست، بلکه دروازبان عاقلی هم ندارد، پس بهتر دید بازی را ادامه دهد تا با بر طبل مخالفت کوبیدن بازی را برای همیشه پایان دهد، آن هم نه پایان عادی، پایانی که موجب شود هم تیمی ها و حتا خودش آش و لاش شوند...
همچین فرد معتدلی ترسو نیست، عاقل است، بچه بازی در نمی آورد که خودش و تیمش را از بازی محروم کند، با سیاست جلو میرود، حرف از گفتمان میزند، حتا وقتی همه راه های گفتمان بسته است دغدغه ها و حرف هایش را با بیان کردن در جلسات عمومی به گوش مخالفانش و از همه مهم تر دروازبان تیم حریف میرساند، مجبورشان میکند به واکنش، یکیشان فحش میدهد، همه فحش ها را نثارش میکند، اما بلافاصله یکی دیگر از همان تیم پررو ها به هم تیمی‌ش میتوپد که برای چه فحش میدهی؟ بگذار حرفش را بزند، این یعنی سیاست، این یعنی بازگشت به بازی، این یعنی ایجاد فرصت...
خاتمی هنوز اعلام نکرده می آید یا نمی‌/آید، اما هرکار که بکند من به شخصه قبولش دارم، کاپیتان(دروازبان) پخته و عاقلی‌ست، دارد فعالیت انتخاباتی میکند، اما همه انگار میکنند که نمی آید، دارد پیام میدهد و جواب میگیرد، دارد به ملت میگوید من هم هم‌تیمی شماها هستم، آزادی میرحسین را میخاهم، اما ممکن است نشود‌ها، آماده باشید‌ها، قرار نیست معجزه ای بشود‌ها، و از آنطرف به حکومت میگوید من هستم، اگر لازم باشد با تمام قوا هستم، و مردم هم مرا میخاهند، بیایید باهم کنار بیاییم، دعوا نمیکند مثل بقیه، حرف میزند، میگوید بازی را برد-برد کنیم، برای یک کشور، بازی برد-باخت شکست برای همه است...
من این آدم را نمیپرستم، اما بین سیاست مداران ایرانی همچین مغز باز و روشنی را باید ازش مجسمه ساخت و دورش طواف داد...