۱۳۹۱ خرداد ۲۶, جمعه

امتاحان و فیلم اره

فردا 9  صبح امتاحان اقتصاد کلان دارم، از چهارشنبه بعد از ظهر قرار بود با بچه ها دور هم جمع بشیم درس بخونیم، که تو کافی شاپ دانشگا جمع شدیم و قرار شد چون یه عده فرداش یه امتاحان دیگه داشتن همون فرداش درس بخونیم، فرداش که شد من تا 6 بعد از ظهر خابیدم و روز از دستم در رفت، روز از دستم در رفت و امروز تازه فهمیدم که فردا امتاحانه و من حتا جزوه هم ندارم، جاش نشستم سری کامل فیلم اره رو دیدم، خیلی کار احمقانه و بچه گانه ای هست، اما انجامش دادم، و خب یه سودی داشت که به این نتیجه رسیدم من هم باید در یه شرایطی قرار بگیرم که قدر زندگیم رو بدونم، حتا شاید لازم باشه یه چیزی از خودم فدا کنم تا بفهمم زندگی رو نباید اینطوری بگا داد...
خیلی از ماها قدر زندگی هامون رو نمی دونیم، همش به بطالت، به عیاشی، به دلقکی و جنگولک بازی داریم می گذرونیم، نباید زندگی رو گذروند، باید ازش استفاده کرد، باید توش بدست اورد، باید حرف برای گفتن داشت!
مثلن شاید تصمیم بگیرم تا وقتی درس نخوندم این پست رو آپ نکنم، سراغ پلاس و توییتر هم نرم، این خودش یه حرکته، بهتر از همین کاراس، البته پلاس و توییتر و وبلاگ اصن چیزای بدی نیستن، که چه بسا نباشن من به لحاظ روحی تعادلم به هم می خوره!
اما خب همین هم یعنی فدا کردن، شاید فقد به ازای چند ساعت...

پ.ن: خاب دیدم یکی از دخترای کلاس به سکس دعوتم کرد :))) تو کیونم عروسی بودا، عروسی!

۱۳۹۱ خرداد ۱۹, جمعه

وقتی دل گیری و تنها، از دریچه قشنگ چشم روشنت میباره

یادته اون روزا رو؟
این روزا هم مثل اون روزا بگاییه...
کلن همه روزا بگاییه عزیزم،
چون تفکراتم بگاییه...
چون فکر خاصی ندارم
چون کونم گشاده 
چون نمیدونم چمه...
چون من همیشه همینم، چون تغییر نمیدم، خودم رو عوض نمی کنم
و من همون عوضیم!
و اصن شاید بدنم یه ویتامینی کم داره...
یه ویتامینی که نمیذاره به کارام برسه
یه ویتامینی که میگه سر جام بمونم و تکون نخورم...
ویتامینه گهیه
مث آب زلالی که تکون نمیخوره و می گنده گندیدم!
بی مسئولیت
بی کار
بی همه چیز
این است زندگیه این روزها
روزی که ویتامینم رو پیدا کردی و درمانش کردی یاد منم بکن
یادی منی که باید دنبال ویتامینه بگردم شاید
مشاور دانشگا هم کسخله
اونم کمبود شخصیت داره
برگشته میگه یه جلسه مشاوره گروهی راه بنداز که من(خودش) مدیریتش کنم
کلن یه سری از آدما خیلی حالیشونه ها اما میخان بقیه کارا رو بکنن
شایدم ازشون بر نمیاد
ویتامینه رو نمیشناسن
خیلی ها آب های زلالی هستن که یه جا موندن و گندیدنباید به آدما هم کلر زد و گند و زداییشون کرد شاید

بعله دخترانم؛ حماقت نکنید

بعضی خانوما سر اینکه بگن زن ایرانی میتواند زندگیه خودشون رو به فنا میدن!
خب مثلن حالا زن ایرانی توانست یا نتوانست، تیتاپ میدن تهش؟!
همونطور که بقیه زنهای دنیا تونستن، زن ایرانی هم همه کار می تونه بکنه،
همونطور که همه مردای دنیا تونستن، زن ایرانی هم میتونه...
همونطور که همه دنیا تونستن، همه دنیا هم خاهند توانست
هدف های والا تر انتخاب کنین جون پدر مادرتون، هدف لذت بردن از کاری که انجام میدین رو انتخاب کنین، نه ثابت کردنه خودتون به معلوم نیس کودوم خری رو...
با تشکر

۱۳۹۱ خرداد ۱۲, جمعه

آهنگ جدیدی باید گوش داد

مثلن با خودت می گی من هیچ وقت معتاد نمیشم، حتا نمیگی، انقدر مطمئنی که این مسائل در انتهایی ترین نقاط ضمیر ناخودآگاهت هم خطور نمی کند!
مثلن بچه تر هم که بودی می گفتی من سیگار نمی کشم، البته امروز هم اکیدن نحی می کنی سیگاری بودن را. و می گویی < من تفننی/عشقی می کشم>، حرفت هم حق هست، واقعن از روی عشق هر روز سیگار ها را کون به کون می کشی!
مثلن اولین بار که مشروب خوردی فرق شراب و آبجو و الخ را نمی دانستی، هنوز هم نه میدانی نه اسم هایش را کامل بلدی، اما خب یه هینکن یدکی در اتاقت داری!
بعد خب بیخیال، همین دیگر...
زندگیست! مثلن روزی هم فکر می کردی همیشه خوشتیپ میمانی، بعد امروز می گویی این شکم اعتبار بازار است، خب حق داری، چون کیون لاغر کردن را نداری، یا مثلن تیپ هایت انقدر ساده شده که ممکن است عن خودت هم درآید!
این ها زندگانیست، روزی سیگاری ها و الکلی ها و چاق ها همان ها بودند که تو هیچ وقت نمی شدی، امروز می گویی تا سیگار را درک نکردی گه می خوری راجع به اش بیانبیه صادر می کنی...
خب روزگار می گذرد، روزی خاهد امد که راجع به همین افکار امروزت مثل افکار دیروزت قضاوت می کنی!