۱۳۹۱ مرداد ۳, سه‌شنبه

استدلال است دیگر

میگوید انقلاب کنید، دستی دستی خود را بدخت کرده اید. فکر میکنم سی سال پیش خود را بدبخت کردیم، بیشتر فکر میکنم میبینم بدبخت بودند دیگر، آن ها هم دیکتاتورها و احمق هایی از همین دیار داشتند، چاره نبود، باس تغییر میدادن، بیشتر فکری میشوم، طرف با هواپیمای ملی کشور ایکس برگشت، هواپیمای ملی که بدون اجازه دولت متبوعش آب هم نمیخورد، پس لابد تغیرمون دادن، برمیگردم به حال، ثانیه ها دارد میگذرد و باید جوابی بدهم، جوابی عاقل اندر سفیه، دوباره فکری میشوم که تو الف بچه دانشجو چه میدانی از تاریخی که بر من و پدرانم گذشته، بعد همانجا در ذهنم ادامه میدهم که آدم دنیا دیده ایست، این هم یه روز به امروز ما میرسد دیگر، جوابی میدهم، میگویم شاید درست بگویی اما باید تغییر کرد دیگر، انسان که نمی تواند بشیند و مرگ خود را تماشا کند، باید تکانی بخورد، حدقل با همان تکان زودتر میمیرد و تمام میشود ...
دوباره فکر میکنم چه میگویی؟ این ملت انقلاب نکرده، جنگیده، جنگ نکرده بحران گذرانده، بحران نگذرانده در سازندگی ریده، در سازندگی نریده، در اصلاحات اسهال شده است، این ملت خسته است اخوی، این ملت از سرش گذشته است تغییر، تکان بدهد سوریه میشود، تکانش دهند عراق و افغانستان، همین سکون سگش شرف دارد، ده سال دندان بر جگر گذاریم نسل مدیریتی تغییر خاهد کرد، آن زمان تکان خوردن راحت تر است، همانطور که ده سال پیش تکان خوردن سخت تر بود...
استدلال است دیگر، باید ببافیش، چاره ای نیست، صبر که میکنی باید وقت بگذرانی، باید با استدلال وقت بگذرانی...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر