۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

هفتم دسامبر دو هزار و دوازده

مامان بابا اتاق بغلی نشستن، تلویزیون میبینن و روزنامه میخونن، من اینجا نشستم و دلم برای کنج عزلت خودم اونور دنیا بعد از حدود سه هفته تنگ شد، و من چه میدانم که دردم چیست؟ و تو چه میدانی که دردم کجاست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر