۱۳۹۱ خرداد ۱۹, جمعه

وقتی دل گیری و تنها، از دریچه قشنگ چشم روشنت میباره

یادته اون روزا رو؟
این روزا هم مثل اون روزا بگاییه...
کلن همه روزا بگاییه عزیزم،
چون تفکراتم بگاییه...
چون فکر خاصی ندارم
چون کونم گشاده 
چون نمیدونم چمه...
چون من همیشه همینم، چون تغییر نمیدم، خودم رو عوض نمی کنم
و من همون عوضیم!
و اصن شاید بدنم یه ویتامینی کم داره...
یه ویتامینی که نمیذاره به کارام برسه
یه ویتامینی که میگه سر جام بمونم و تکون نخورم...
ویتامینه گهیه
مث آب زلالی که تکون نمیخوره و می گنده گندیدم!
بی مسئولیت
بی کار
بی همه چیز
این است زندگیه این روزها
روزی که ویتامینم رو پیدا کردی و درمانش کردی یاد منم بکن
یادی منی که باید دنبال ویتامینه بگردم شاید
مشاور دانشگا هم کسخله
اونم کمبود شخصیت داره
برگشته میگه یه جلسه مشاوره گروهی راه بنداز که من(خودش) مدیریتش کنم
کلن یه سری از آدما خیلی حالیشونه ها اما میخان بقیه کارا رو بکنن
شایدم ازشون بر نمیاد
ویتامینه رو نمیشناسن
خیلی ها آب های زلالی هستن که یه جا موندن و گندیدنباید به آدما هم کلر زد و گند و زداییشون کرد شاید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر