۱۳۹۲ بهمن ۶, یکشنبه

مامانم اینا و مامانش اینا

ما فامیل بدی داریم، البته خب همونطور که اونها فامیل ما هستند، ما هم فامیل اونها هستیم و از اونجا که روابط مثل معادلات دوطرفه هستند، وقتی اونها برای من بد هستند من هم برای اونها بدم، خب می‌بینید که دنیای عجیبی‌ست، همه با هم بدیم، اما خب همه باهم هم می‌دانیم که "فامیل اگر گوشت آدم را بخورد استخوان آدم را نمی‌جود" و یا در مَثَلی دیگر می‌گویند "کسی که سر تشیع جنازه‌م میاد همین فامیل هستند" خب شاید شما مَثَل قبلی را نشنیده باشید که نشان از خنگی شما ندارد، بلکه بنده از خودم ساختمش، از آنجا ساختمش که دو دفعه آخری که فامیل را دیدم در تشیع جنازه خاله‌جان بوده و ختم پسر دایی ناتنی مادرم، علی ایحال منظور این است که در فامیل ما تضاد زیاد است، یعنی هم از هم بدمان میاید، هم خاطر هم را میخاهیم، از زبان رفقا شنیده‌م آنها هم دلِ خوشی از فامیل‌شان ندارند معمولن، حتا با رفقایی که انقدر نزدیک می‌شویم که فامیل می‌شوند یا مِثل فامیل می‌شوند هم همین اتفاق‌ها میوفتد، یکهو رابطه که از حدی نزدیک می‌شود میوفتد تو فاز از هم بد آمدن، آنها از ما، ما از آنها، و گویا این نشان از دوس داشتن و تعلق خاطر بیش از حد است، ماها، ما آریایی‌ها، همچینیم گویا، از آدم‌هایی که زیاد خوشمان می‌آید سریع بدمان می‌آید و اینطوری تنگ‌بازی در میاوریم، یعنی احتمالن مریضیم، روانی هستیم، از بد آمدن از نزدیکان لذت می‌بریم، فکر کنم سادیسم و نارسیسم که باهم قاطی شوند همچین می‌شوند، درد را لذت بخش می‌کنند. در رده‌های بالای مملکت هم همین هست، اگر یادتان باشد در حدود پنج سال پیش، در مناظرات انتخاباتی، رییس‌جمهور مملکت می‌گفت" آقای فیلانی؛ من از شما خوشم می‌آید" و بعد از این جمله حاشا می‌کرد و زخم می‌زد و این‌ها، خب همین نشان از همان دارد که گفتم دیگر، هم دوستشان داشت هم بدش میامد، مثل همه ماها، که هم همدیگر را دوست داریم، هم از هم بدمان می‌آید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر