تا حالا خسته شدین؟ میدونم، سوال احمقانهای هست، 99% آدما میگن آره، حتا اونا که معنی خستگی رو نمیدونن هم میگن، ما معنی خیلی چیزا رو نمیدونیم اما فک میکنیم میدونیم، مثلن همه تقریبن یه بار رو عاشق شدن، اما این که کیا عاشق شدن، کیا فک کردن عاشق شدن... هیچی بیخیال، من خستهم ، حال توضیح ندارم، حال ندارم، حال آدما رو اصلن ندارم، حال کار دیگه ندارم، دیگه ندارم، واقعن ندارم، اصن گور بابای پول! بخدا راست میگم، میدونم نمیشه بیخیالش شد، بالاخره باید آدم یه چیزی بخوره و اون چیز هم خرج داره، اما گور بابای کار حرفهای، گور بابای پست و مقام! من امیرم، پشتوانه خونوادگی قوی ای دارم، شدیدن با اصالت هستم، خونهای ادواری ملوکانه در رگ هام هست، شجره نامهم به امام موسی کاظم میخوره، از هر دو طرف! در 25 سالگی مدیر ارشد یک شرکت بین المللی هستم، درکمتر از 7 ماه به این درجه رسیدم، شدیدن باهوش هستم، تو المپیاد رتبه 27 کشور شدم، تو خونواده ما مثل اکثر خونواده با اصالت دنیا، رسم هست کاره ای بشی، و ازدواج حساب شده بکنی، و بچه دار بشی، و بچهت رو مانند یک شاهزاده بار بیاری. خدارو شکر انقلاب و تاثیرات پدر انقلابیم باعث شده رسوم دست بوسی و خم و راست شدن کنار گذاشته بشه! و من از همه اینا متنفرم و میخام هیچی نشم یه مدت، میخام گم بشم و این رو اصلن نمیتونن خونوادهم برای خودشون هجی کنن!
من امروز خسته هستم، از آدمهای چیپ خستهم، ازینکه انقدر زور میزنید برای پول در اوردن و بدست اوردن مقام ازتون بدم میاد، ازینکه انقد بی شرف و بی شخصیت هستید خستهام، ازینکه تحملتون میکنم بیشتر خستهام، از نظر من 90% آدمها چیپ و تازه به دوران رسیده هستند، همه همکاران و روسای من من جزو همون 90% هستند، برای همین خیلی کوچیک میبینمشون، من معمولن نظم جلسات رو رعابت نمیکنم، من بدم میاد، ازینکه میبینم شماها انقد حریصید متنفرم، عنم میگیره، من احساس میکنم باید از شهر برم، باید برم چند وقتی در جزیره و طبیعت سر کنم، باید برم یکم از آدم به دور باشم، از شهر، لاقل با دهاتی ها باشم، بدونم که ادعایی ندارن، کون غول رو نمیخان پاره کنن، میدونن کوچیکن، حسود هم که هستن، بازم میدونن که همونن، گه اضافی نمیخورن، نمیخان خودشون رو بکشن بالا، همینی هستن که هستن...
من از آدمها متنفرم، شما هم باشید، تف بر هممون
من از آدمها متنفرم، شما هم باشید، تف بر هممون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر