۱۳۹۱ مرداد ۲, دوشنبه

ما ساختیم، تو هم بساز

باس جمع و جور کنم و اسباب کشی کنم یه اتاق اونور تر، این اتاق رو هم باس براش مستجر گیر بیارم تا خرج و دخلم یکم سرو سامون بگیره، این اتاقه، اتاقه خسته ایه، اتاق تنهاییه، این اتاق از تنهایی اشک منم یه روز در اروده حتا...
میترسم من جمع کنم برم، اونای دیگه که بیان توش نفرینم کنن!
بگن کسکش تو که میدونی اینجا این مرگ رو داره فقد باس به فکر جیب خودت باشی؟
خب نده اجاره به ما بدبختا، ما بدختام حس داریم، آدمیم، تنهایی اذیتمون میکنه، بعد من باس بگم، نگران نباش، هفته اولش اینطوریه، هفته های بعد میشه یه غار...
غار خوبیه خدا گواهه!
بعد هم بکنم تو پاچشون و یه قلیون چاق کنم بدم دستش، بگم همینه داداش، بیا با زندگی بسازیم ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر