۱۳۹۲ خرداد ۱۱, شنبه

گزارش یک جراحی



ساعت 5 بعد از ظهر یکی از تازه کار ها در بازار جهانی طلا خرید(buy) میکند
ساعت 5:30 همه آماده خروج از شرکت میشویم که قیمت طلا سقوط میکند و به ناچار در شرکت میمانیم
ساعت5:45 بازار فقط سیگنال سقوط میدهد و حساب تازه کار منفی میشود
ساعت 6 هوتن حساب تازه کار را در دست میگیرد ، من و علی سنت به سنت و لحظه به لحظه گزارش سیگنال ها را میدهیم
ساعت 6:05 دقیقه علی به هوتن دستور "رول" میدهد، یعنی خرید(buy) دوم به امید پس گرفتن نیمی از ضرر
ساعت 6:20 امیر داد میزند "رول" رُ ببند، هوتن رول را به موقع میبندد و بازار لحظه ای بعد دوباره سقوط میکند، 1/3 ضرر را پوشش میدهیم
ساعت 6:30 یکی از مدیران ارشد که در شرکت مانده است برای درد دل و گفتن برنامه های آینده شرکت وارد بحث با گروه میشود، علی و هوتن مشغول حرف کشیدن از مدیر هندی هستند، امیر همچنان بازار را رصد میکند، مدیر هندی از دهنش در میرود که دو تا از مدیران ارشد از شرکت رفتنی هستند و سودای مدیر ارشد شدن هوتن و علی را پای حرف و کلام مدیر هندی گیر انداخته است
ساعت 7 بازار سقوط میکند، امیر حساب را در دست میگیرد، تا علی و هوتن بیایند حساب را "لاک" (قفل) میکند، لاک کردن به معنی انجام تراکنشی مخالف تراکنش قبلی برای ثابت کردن ضرر است
ساعت 7:15 با یک دلار سود لاک باز میشود 
ساعت 7:30 در حدود نصف سرمایه تازه کار سوخته است، اما تیم جراحی همچنان سخت مشغول است، هوتن با دلالی که قرار است ویزایشان را تمدید کند تماس میگیرد، طرف میگوی همچنان نه پاسپورت ها آماده است نه ویزاها، هوتن شاکی میشود، از نگرانی دزدیده شدن هویتش سر دلال داد میزند، استرس در شرکت موج میزند
ساعت 8 پیک موتوری مک دونالد از راه میرسد و استرس ها را کاهش میدهد
ساعت 8:15 رول دیگری میکنیم و باز هم میزانی از ضرر را بر میگردانیم اما همچنان 1/3 سرمایه در خطر هست، به دلیل میزان زیاد ورود به بازار امکان لاک و رول همزمان نیست و واهمه کال مارجین(بسته شدن حساب) و درواقع به قنا رفتن کل سرمایه تازه کار تمام امیدی که 
مک دونالد به گروه جراحی داده بود از بین میبرد
ساعت 8:30 دوباره با دلال ویزاها تماس گرفته میشود و طرف قسم میخورد که پاسپورت ها را فردا تحویل بدهد
ساعت 8:45 چراغ های شرکت را خاموش میکنیم تا دوربین های حراست نتواند بفهمد ما داخل شرکت سیگار روشن کرده ایم
ساعت 9 همچنان 1/3 سرمایه در خطر است و بحث بر سر لاک کردن و یا قبول کامل ضرر هست، در نهایت طی تماس با مدیر ارشد تصمیم به ماندن در بازار میشود، به هر حال تازه کار جزو سرمایه گذاران محسوب میشود و مدیر ارشد به هیچ وقت دلش نمیخاهد خبر بد به سرمایه گذار ها بدهد، هرچند که مقصر خودشان باشند!
ساعت 9:45 مدیر ارشد گروه بر میگردد شرکت تا مستقیم رصد کند اوضاع را که غیر از اثبات بی سوادی و دادن استرس مضاعف به گروه حاصل دیگری به ارمغان نمی آورد
ساعت 10 گروه همچنان در بحث گیر کرده است، اگر حساب را تا دوشنبه که بازار میشود باز بگذارند ممکن صبح دوشنبه که هنوز وارد شرکت نشده ایم حساب بسوزد و فاجعه به نهایت برسد، اگر حساب را قفل کنیم دوشنبه صبح به علت ضریب پایین حساب امکان رول کردن نخاهد بود و برای همین ممکن است فرصت های طلایی از دست برود
ساعت 10:30 همه خسته تر از ادمه دادن بحث هستند، علی که از همه بزرگتر و با تجربه تر است میگوید حساب را قفل کنیم، هوتن اجرای اوامر میکند، دیگر بالای یک سوم حساب در خطر هست! تصمیم آخر باز کردن لاک در ساعت 5 صبح دوشنبه میشود، یعنی به محض باز شدن بازار باید بیدار بمانیم و ادامه جراحی را ادامه دهیم!
ساعت 11 به خانه جدید علی و هوتن میرویم که کمی دور هم شوخی کنیم و حالمان خوب شود
ساعت 11:30 علی برای آخرین بار بازار را چک میکند که با داد و بیداد بقیه قرار میشود تا دوشنبه صبح هیچ کس دیگر حتا نزدیک به بازار هم نشود! 
ساعت 11:45 یکی به گلدان داخل نشیمن ضربه میزند، همه خشکشان میزند، علی استغفرلا گویان میرود به سمت گلدان، عادت کردیم به صدا های عجیب غریب در این خانه جدید، هوتن که میگوید چند باری با ارواح و اجنه داخل خانه مذاکره هم کرده است! 
ساعت 12:30 علی داد زنان از اتاقش به نشیمن می آید و میگوید حضور فردی را در اتاق حس کرده است
یواش یواش همه به خاب میرویم
ساعت 3 من رفتم به سمت دسشویی مخوف، پایم را که داخل گذاشتم صدایی از رویریم آمد، پریدم داخل نشیمن، همه خاب بودند، برای همین خیلی آرام موبایل و سوییچ و سیگارم را برداشتم و گاز دادم سمت خانه خودم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر