۱۳۹۱ دی ۸, جمعه

تهران من؛ امروز

امروز با سر بانداژ شده در سطح تهران تردد میکردم، نگاه عابرین پیاده برام اتفاق خیلی جالبی بود، آدم هایی که تا دیروز بی تفاوت از کنارم رد میشدن، امروز بدون پروا بهم زول زده بودن، در شهری که آدم هاش معمولن ابا دارن از ایجاد ارتباط کلامی و نگاهی با غریبه ها، امروز حتا به من راه میدادن که از خیابون رد بشم!!! کمی که گذشت احساس کردم این نگاه ها برای من که به مطالعه بازخورد های مردم علاقه دارم جذابه، و الّا همین نگاه ها هزاران معلول رو خونه نشین کرده، همین نگاه ها هزاران فعالیت شهری و تاتر خیابونی رو به فنا برده! 
همین نگاه ها، همین طرز تفکر ها که صرفن به دلیل تفاوت یک فرد یا یک حرکت با *ما* دلیل شده که *ما* به خودمون اجازه بدیم ترحم و تحقیر آمیز زول بزنیم به آدم ها...
در نگاهی کلی تر همین نگاه ها موجب شده جامعه و حکومت ایران غیر از تفکر خودش رو پذیرا نباشه، موجب شده همه زنان سرزمین ما مجبور به داشتن حجاب باشند، چون اگر مخالف من(ما) عمل کنند مستحق نگاه ما هستند... نگاه رو در منظری کلی تر به معنی برخورد و اظهار نظر من و خودتون بدونید!
همین رفتار های اجتماعیه ماها موجب شده در سطح شهر همیشه بی ادبی ها و گستاخی هایی بین مومنین و غیر مومنین جامعه شکل بگیره! همین که هیچکودوم تحمل غیر از خودمون رو نمیکنم و در این مهم کاملن هم طرف و رفتارش رو مقصر میدونیم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر